۱۰/۱۶/۱۳۸۸

59

سرتا پایش تیر می کشید؛ انگار یک گله بوفالو از رویش رد شده اند. پتو را آرام
کنار زد، همه بودند اما هیچکس به گردن نمی گرفت؛ با تمام وجود گفت :
اه

1 غر:

ناشناس در

یاد جریان قیامدشت افتادم که 6 تا مرد به یه زن تجاوز کردن :)) البته بعدن معلوم شد خودش جنـ.ده بود :))

ارسال یک نظر